سیدعلی میرخلیلی: از زمان خلق واقعه کربلا تاکنون، درباره این واقعه عظیم و شخصیت امام حسین(ع) بسیار سخن گفته و نوشته شده است.

 «بحران هویت»، «تبلیغات مسموم» و «جبرگرایی» 3 عامل انحراف مسلمانان

با این حال هنوز هم بستر سخن پیرامون بسیاری از ساحتهای این واقعه تاریخی وجود دارد. یکی از این عرصه‌های مهم، فضای شکل گیری عاشورا و طرح این پرسش است که با توجه به موقعیت ممتاز امام حسین(ع) در عصر نبوی، چگونه امویان توانستند دست به این فاجعه عظیم بزنند و جامعه آن دوران نیز در برابر آن تاب آورد. به منظور بررسی شرایط سیاسی عصر امام حسین(ع) و جامعه اسلامی آن دوران، گفت وگویی را با حجت الاسلام سید موسی میرمدرس، عضو گروه فقه سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی انجام دادیم:

 

  عاشورا چه تأثیری در پیشبرد اندیشه‌های شیعی داشته است؟

 عاشورا روایت شجاعت، حکایت ایثار، حدیث عشق و عرفان و جلوه‌گاه اطاعت محض از ولایت است که به وسیله آن اندیشه‌های شیعی شکل گرفت و تشیع با خون شیعیان در آمیخت و اعتقاد عمیقی در درونشان پدید آورد. با عاشورا مبدأ ظهور حرکتهای شیعی تکوین یافت و محبت اهل بیت(ع) با جانها عجین شد.

با عاشورا دین از دست تحریف‌گران نجات یافت و حیات دوباره، و گرد و غبار ناسیونالیسم و شرک و بت‌پرستی از چهره اسلام ناب زدوده شد. با عاشورا درس آزادگی و عزت نفس آموخته شد و کابوس مرگ در هم شکست. همچنین با واقعه عاشورا چگونه زیستن در عصر ظلم و جور گسترش یافت.

عاشورا دادگاه تاریخ است که در آن از تمام ماجراهای غم‌انگیز پیش از شهادت امام حسین(ع) همچون ماجرای سقیفه و جنگهای صفین و جمل و نهروان و مظلومیت امام حسن(ع) سخن گفته شده است. در واقع اگر حادثه عاشورا نبود، چگونه می‌شد نوای مظلومیت و حقانیت اهل بیت(ع) سر داد؛ بنابراین کربلا به دادگاهی افشاگر تبدیل شد.

 

   یکی از مسایلی که همواره درباره شرایط سیاسی آن عصر مطرح بوده، این است که چه بسترهایی سبب شکل گیری این حادثه با توجه به جایگاه امام حسین(ع) در عصر نبوی شد؟

اینکه چرا در حالی که هنوز بیش از 50 سال از رحلت پیامبر(ص) نگذشته بود و فریاد رسای آن رهبر الهی پیرامون فضایل امام حسین(ع) همچنان در گوشها طنین‌انداز بود، این حادثه رخ داد، باید به یکسری بسترهایی اشاره کرد که در مجموع این بسترها، واقعه عاشورا را شکل دادند.

بستر اول، بحران هویت و تغییر نسلی است که در زمان امام علی(ع) اتفاق افتاد. در هنگامی که امام علی(ع) به مدیریت سیاسی جامعه اسلامی دست یافت، با دو نسل قبل و بعد از پیروزی اسلام، رو به رو بود؛ یعنی افراد جامعه دینی در دوران آن حضرت از نظر مقطع سنی به دو نسل تعلق داشتند. نسل نخست که زمان رسول خدا(ص) را درک کرده بودند و با آموزه‌های دینی آن حضرت آشنایی داشتند. اما نسل دوم، کسانی بودند که به علت فاصله زمانی نه پیامبر(ص) را دیده بودند و نه از فداکاری‌های اهل بیت(ع) خبری داشتند و از سوی دیگر در معرض تبلیغات فرهنگی بنی امیه قرار داشتند و ترکیب جمعیتی به نفع این نسل در حال تغییر بود. امام حسن و امام حسین(ع) در چنین وضعیتی رهبری جامعه اسلامی را بر عهده گرفتند که نسل جدید نسبت به فرایند امور سیاسی بی‌تفاوت و یا متأثر از تبلیغات بنی‌امیه بودند.

بستر و عامل دوم، قدرت‌پرستی و گروه‌گرایی بود. تجدید حیات سرمایه‌داری و اشرافی‌گری، تبلیغات امویان و تهاجم فرهنگی آن عصر، تحریف فلسفه سیاسی اسلام، نداشتن قدرت تحلیل سیاسی و ترویج و تبلیغ جبرگرایی از دیگر زمینه‌ها و بسترهای شکل‌گیری این واقعه عظیم بود که در مجموع فضای شکل‌‌گیری عاشورا را سامان داد.

   دیدگاه سیاسی ائمه(ع) و بخصوص امام حسین(ع) به مبحث قدرت و حکومت چه بود؟

 به طور کلی، در اواخر دوران زندگی پیامبر اسلام(ص)، دو دیدگاه درباره قدرت و حکومت در میان مسلمانان خودنمایی می‌کرد. دیدگاه اول، سیاست علوی بود که قدرت را تنها وسیله‌ای برای احقاق حق و از میان برداشتن باطل می‌دانست و فی نفسه برای آن اصالت قایل بود. اما سیاست دوم، سیاست اموی بود که به قدرت اصالت می‌داد و قدرت خلیفه را بیش از قدرت اسلام می‌خواست و در واقع به دست آوردن قدرت، هدف بود و برای رسیدن به آن از هر وسیله‌ای استفاده می‌شد. حتی معاویه پس از امضای قرارداد صلح با امام حسن(ع) به طور شفاف و صریح به این سیاست خود اشاره می‌کند.

 

  تبلیغات دستگاه بنی‌امیه بیشتر در چه راستایی بود که منجر به چنین غفلت عظیمی از سوی مردم شد؟

این تبلیغات که از زمان معاویه شروع شده بود، بر سه پایه استوار بود تا از منزلت ائمه(ع) بکاهند. در گام اول، دستگاه قدرت به ستایش و خونخواهی عثمان رو آورد. این در حالی بود که تعلل معاویه در کمک رساندن به عثمان، غیرقابل انکار است. در گام دوم، به ترور و تحقیر شخصیت امام علی(ع) پرداختند. سومین گام بازسازی شخصیت معاویه بود که وی به کمک نیروهای تبلیغی خود به جعل حدیث در منزلت خویش پرداخت.

در راستای همین تبلیغات بود که پس از معاویه نیز یزید را امام مسلمانان خواندند و امام حسین(ع) را آشوبگری که قصد برهم زدن امنیت و اتحاد اسلامی دارد و احادیثی در این باره ساختند. بازخورد این تبلیغات و تهاجمها به گونه‌ای بود که قاضی ابوبکر بن عربی مالکی بی‌پروا می‌گوید که «همانا حسین به حکم شریعت جدش کشته شد!»

بدین سان قیام عدالت‌خواهانه پسر پیامبر(ص) که با انگیزه‌ امر به معروف و نهی از منکر و برای اصلاح جامعه اسلامی بود، آشوبگری بر ضد حکومت اسلامی تبلیغ شد!

 

  شما به تحریف امامت به عنوان یکی از بسترها اشاره کردید. این تحریف چگونه اتفاق افتاد؟

 طبق تعریف امام رضا(ع)، امام کسی است که عامل به کتاب، قائم به قسط، یگانه دوران، معصوم از گناه، مفسر قرآن است. طبق این تعریف امکان نداشت که مردم غیر از علی(ع) و فرزندانش را به امامت بپذیرند. از این رو احزاب و جریانهای سیاسی با برنامه‌ریزی سازمان یافته در مقابل گفتار صریح پیامبر(ص)، به اجتهاد پرداخته و امامت را تحریف و به جای آن خلافت را نشاندند تا به خلافت خلفای بعدی مشروعیت ببخشند. اما معاویه که با دشواری‌های بیشتری روبه رو بود، خلافت را به سلطنت تبدیل کرد تا زمینه روی کار آمدن فردی ناصالحی چون یزید را فراهم کند.

 

  آیا روی کار آمدن یزید صرفا پشتوانه سیاسی داشت یا اینکه جریان حاکم از اندیشه‌های کلامی نیز بهره می‌بردند؟

 بسیاری معاویه را به پیروی آشکارا از جبرگرایی منتسب می‌کنند که خلافت خود و یزید را از مقدرات الهی می‌دانست که اختیار مردم در آن نقشی نداشت. آنها مکتب کلامی جبرگرایی را به عنوان پشتوانه مذهبی خود به رسمیت شناخته بودند. بر اساس این مکتب، انسانها در کارهایی که انجام می‌دهند، بدون اختیارند و این خداست که اگر بخواهد به کسی مُلک می‌دهد و او را بر سر قدرت می‌نشاند. متأسفانه خط انحرافی بیشتر جوامع اسلامی بر این بنیان کج بنا نهاده شده است و این تفسیر دستاویزی شد تا زمینه جنایت هولناک یزید را فراهم آورد و بر اساس این مبنا توجیه شود. چنانکه عمربن سعد می‌گوید: این کار از جانب خداوند مقدر شده بود. به هر حال، برای اینکه قدرت نامشروع خود را به دین منتسب کنند، پشتوانه جبرگرایی را برای آن تئوریزه کردند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.